آخرین باری که با هم عکس گرفتیم
پارسال یه همچین روزی بود
شمع سی و پنج رو فوت کردید و کیک رو با دکتر و پرستارهای بخش تقسیم کردیم
اما امسال
کیک سی و ششمین سالگرد ازدواج
قسمت رفتگر مهربان و زحمتکش بهشت زهرا بود
پارسال یه همچین روزی بود
شمع سی و پنج رو فوت کردید و کیک رو با دکتر و پرستارهای بخش تقسیم کردیم
اما امسال
کیک سی و ششمین سالگرد ازدواج
قسمت رفتگر مهربان و زحمتکش بهشت زهرا بود
صبح تو ایستگاه اتوبوس "ش" رو دیدم
دختر نازنینیه
با وجود این که فقط دو سه بار ، اون هم اتفاقی، همدیگه رو دیدیم ، هر بار کلی با هم گرم می گیریم و کلی حرف برای زدن داریم
طرفای ظهر برای انجام کاری مربوط به پروژه ام بیرون از دانشگاه هستم ، نزدیکای محل کار میکی
نهار رو با میکی می خورم، میکی شکمو
بعد از ظهر تو دانشکده "ریشی" رو میبینم
میگه نمیایی سمینار ؟ گزارش سفرمون به مناطق تسونامی زدۀ اندونزیه
میرم
حدود نود درصد مستمعین رو می شناسم
داداشی هم اونجاست
از این که تو این گروه فعالیت کرده احساس خوبی می کنم
بعد از سمینار با چند تا از بچه ها گپ و گفتی میزنیم و بعد از اون هم با دوست نازنینی میریم برای قهوۀ عصر
اونجا نشستیم که از یه طرف دوستی و از طرف دیگه داداشی به ما می پیوندند
وقت برگشتن به خونه تو ایستگاه اتوبوس دوباره "ش" رو می بینم
عجب !!!!!!!!
به خونه که می رسم ، اول ای-میلهام رو چک می کنم
"م" داره یه برنامۀ سفر جور می کنه
با یه گروه بیست نفری
دارم فکر می کنم که اون آخر هفته ام خالیه یا نه
-این یکی که از الان پر پره -
"ن" آنلاین میشه و برام چند تا آهنگ قشنگ می فرسته
حالا هم بناست بیاد با هم بریم قدمی بزنیم
....
....
....
یادم میاد که اون چند ماهی رو که اخیرا تو ایران گذروندم به چه سختی برنامه پیدا می کردم
اگه دختر عموی نازنینم و دو سه تا دوست دیگه نبودن که دیگه هیچی
....
....
دارم اینجا شاخ و برگ میدم
ریشه هام اونجاست و
شاخ و برگهام اینجا
با این همه فاصله
می ترسم از وسط بشکنم
یا باید ریشه ها رو کند
یا شاخ و برگها رو چید
یا این که
....
نمی دونم آیا میشه رشد کرد و قد کشید؟
دختر نازنینیه
با وجود این که فقط دو سه بار ، اون هم اتفاقی، همدیگه رو دیدیم ، هر بار کلی با هم گرم می گیریم و کلی حرف برای زدن داریم
طرفای ظهر برای انجام کاری مربوط به پروژه ام بیرون از دانشگاه هستم ، نزدیکای محل کار میکی
نهار رو با میکی می خورم، میکی شکمو
بعد از ظهر تو دانشکده "ریشی" رو میبینم
میگه نمیایی سمینار ؟ گزارش سفرمون به مناطق تسونامی زدۀ اندونزیه
میرم
حدود نود درصد مستمعین رو می شناسم
داداشی هم اونجاست
از این که تو این گروه فعالیت کرده احساس خوبی می کنم
بعد از سمینار با چند تا از بچه ها گپ و گفتی میزنیم و بعد از اون هم با دوست نازنینی میریم برای قهوۀ عصر
اونجا نشستیم که از یه طرف دوستی و از طرف دیگه داداشی به ما می پیوندند
وقت برگشتن به خونه تو ایستگاه اتوبوس دوباره "ش" رو می بینم
عجب !!!!!!!!
به خونه که می رسم ، اول ای-میلهام رو چک می کنم
"م" داره یه برنامۀ سفر جور می کنه
با یه گروه بیست نفری
دارم فکر می کنم که اون آخر هفته ام خالیه یا نه
-این یکی که از الان پر پره -
"ن" آنلاین میشه و برام چند تا آهنگ قشنگ می فرسته
حالا هم بناست بیاد با هم بریم قدمی بزنیم
....
....
....
یادم میاد که اون چند ماهی رو که اخیرا تو ایران گذروندم به چه سختی برنامه پیدا می کردم
اگه دختر عموی نازنینم و دو سه تا دوست دیگه نبودن که دیگه هیچی
....
....
دارم اینجا شاخ و برگ میدم
ریشه هام اونجاست و
شاخ و برگهام اینجا
با این همه فاصله
می ترسم از وسط بشکنم
یا باید ریشه ها رو کند
یا شاخ و برگها رو چید
یا این که
....
نمی دونم آیا میشه رشد کرد و قد کشید؟
به به عجب کله پاچه ای بود
تو یه ایوون برزگ
تو یه هوای خنک مه گرفتۀ پاییزی
روی گلیم، کف زمین
حفظ سنتهای مطبوع قدیم
همراه با یه گروه دوست جدید
تو یه ایوون برزگ
تو یه هوای خنک مه گرفتۀ پاییزی
روی گلیم، کف زمین
حفظ سنتهای مطبوع قدیم
همراه با یه گروه دوست جدید
شام و شراب....
همونجایی که سه سال پیش برای اولین بار با هم شام و شراب خوردیم
.......
گل سرخی که اون شب برام خریده بودی انگار هنوز روی میز بود
همونجایی که سه سال پیش برای اولین بار با هم شام و شراب خوردیم
.......
گل سرخی که اون شب برام خریده بودی انگار هنوز روی میز بود
بالاخره فیلم " خانه ای روی آب" رو دیدم
چندین ماه بود که دلم می خواست این فیلم رو ببینم ولی گیرش نمی آوردم
تا اینکه به لطف یکی از دوستان موفق به دیدنش شدم
فیلم خوبی بود
من کلا از رضا کیانیان خوشم میاد
بازی بقیه هم خوب بود
داستان فیلم هم برای من خیلی ملموس بود
حالا کاری ندارم که جریان کاموا ها چی بود و چی رو می خواست بگه
من دلم برای کسی تنگ شده بود که در آقای دکتردیدمش
بقیه اش مهم نیست
چندین ماه بود که دلم می خواست این فیلم رو ببینم ولی گیرش نمی آوردم
تا اینکه به لطف یکی از دوستان موفق به دیدنش شدم
فیلم خوبی بود
من کلا از رضا کیانیان خوشم میاد
بازی بقیه هم خوب بود
داستان فیلم هم برای من خیلی ملموس بود
حالا کاری ندارم که جریان کاموا ها چی بود و چی رو می خواست بگه
من دلم برای کسی تنگ شده بود که در آقای دکتردیدمش
بقیه اش مهم نیست
مگه اشکالی داره مردهای بالای سی سال تو خونه شون یه چند تا عروسک موش و فیل و خرگوش داشته باشند؟؟؟
به یک نفر جهت قدم زدن روی برگهای پاییزی در تقاطع خیابان چهل و یکم و ساوت وست مارین درایو نیاز است!
پارسال تو جشنوارۀ فیلم ونکوور چند تا فیلم خیلی خوب دیدم
هم خیلی خوش ساخت و هم خیلی اطلاعات دهنده
بر عکس امسال
دو تا فیلم فقط دیدم که از هیچکدومشون راضی نیستم
اقلا فیلم امشب یه کمی خنده دار بود
ولی فیلم دیشب
فیلم " سیمای زنی در دوردست"
همون اوایل فیلم
مرد پا به سن گذاشته ای رو نشون می داد که ناراحتی تنفسی داشت
ماسک اکسیژن روی صورتش بود و شلنگی که ماسک رو به کپسول اکسیژن وصل می کرد شل بود
به سختی نفس می کشید
پسرش نگران حال پدر ، از هنرپیشۀ نقش اول فیلم خواست که شلنگ رو محکم نگه داره تا اون بره دنبال دکتر
حرکات پر شتاب و عجیب و غریب پسر که مثلا هول شده بود
و بعدش هم کارهایی که هنرپیشۀ نقش اول فیلم انجام می داد تا در مدت غیبت پسر بتونه فلنگو ببنده
اکثر هم وطنان تماشاچی حاضر در سالن سینما رو به خنده انداخته بود
حالا نمیدونم کجاش خنده دار بود
مستاصل بودن پسر بیچاره یا بی مسیولیتی آقای نقش اول
شاید مردم - منجمله آقای کارگردان - چیز خنده داری توش می دیدند
ولی برای من
اون ماسک اکسیژن ، اون تنفس مشکل و نا منظم
و اون نگاه........
-نمی دونم هنرپیشۀ نقش پیرمرد خوب بازی می کرد
یا من اون نگاه آشنا رو از زیر ابرو های پرپشت فلفل نمکی می دیدم-
.......
صدای قهقهه سالن رو پر کرده بود
من فقط تونستم تو خودم فرو برم
و اشکهایی رو که گوله گوله پایین می او مدن رو روی صورتم حس کنم
دیگه از بقیۀ فیلم چیزی نفهمیدم
هم خیلی خوش ساخت و هم خیلی اطلاعات دهنده
بر عکس امسال
دو تا فیلم فقط دیدم که از هیچکدومشون راضی نیستم
اقلا فیلم امشب یه کمی خنده دار بود
ولی فیلم دیشب
فیلم " سیمای زنی در دوردست"
همون اوایل فیلم
مرد پا به سن گذاشته ای رو نشون می داد که ناراحتی تنفسی داشت
ماسک اکسیژن روی صورتش بود و شلنگی که ماسک رو به کپسول اکسیژن وصل می کرد شل بود
به سختی نفس می کشید
پسرش نگران حال پدر ، از هنرپیشۀ نقش اول فیلم خواست که شلنگ رو محکم نگه داره تا اون بره دنبال دکتر
حرکات پر شتاب و عجیب و غریب پسر که مثلا هول شده بود
و بعدش هم کارهایی که هنرپیشۀ نقش اول فیلم انجام می داد تا در مدت غیبت پسر بتونه فلنگو ببنده
اکثر هم وطنان تماشاچی حاضر در سالن سینما رو به خنده انداخته بود
حالا نمیدونم کجاش خنده دار بود
مستاصل بودن پسر بیچاره یا بی مسیولیتی آقای نقش اول
شاید مردم - منجمله آقای کارگردان - چیز خنده داری توش می دیدند
ولی برای من
اون ماسک اکسیژن ، اون تنفس مشکل و نا منظم
و اون نگاه........
-نمی دونم هنرپیشۀ نقش پیرمرد خوب بازی می کرد
یا من اون نگاه آشنا رو از زیر ابرو های پرپشت فلفل نمکی می دیدم-
.......
صدای قهقهه سالن رو پر کرده بود
من فقط تونستم تو خودم فرو برم
و اشکهایی رو که گوله گوله پایین می او مدن رو روی صورتم حس کنم
دیگه از بقیۀ فیلم چیزی نفهمیدم
تا حالا همه فکر می کردند زخم معده ناشی از افزایش pH هست
همه به جز دو تا پزشک استرالیایی که امسال ثابت کردند که باکتری Hp باعث این بیماری میشه
و جایزۀ نوبل پزشکی امسال رو بردند
همه به جز دو تا پزشک استرالیایی که امسال ثابت کردند که باکتری Hp باعث این بیماری میشه
و جایزۀ نوبل پزشکی امسال رو بردند