Thursday, June 14, 2007
فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را می کشم
یا تو چاقو در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلاُ
این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که می دود در دشتهای دور
آن قدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین ...
زمین ...
نه!
به عقب تر برگرد
بگذار خدا
دوباره دستهایش را بشوید
در آینده بنگرد
شاید
تصمیمی دیگر گرفت


گروس عبدالملکیان
نظر؟
حافظم در مجلسی، دردی کشم در محفلی

بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم
نظر؟

  Wednesday, June 13, 2007
گوشۀ ایوون کوچیک آپارتمان
برای خودم باغ و باغچه ای به هم زدم!
مرزه و ریحون کاشتم با فلفل سبز و گوجه فرنگی
این طرف درخت گردو و اون طرف بوتۀ گل یاس
امروز دیدم که ریحونا سر در آوردن، کوچولو و ریزه میزه
ولی از مرزه های تنبل هنوز هیچ خبری نیست!
امسال می خوام با درخت گردوم مهربون تر باشم
طفلکی رو کم آب می دادم
می ترسیدم بزرگ بشه و گلدونش رو بشکنه
حالا به این نتیجه رسیدم که فوقش براش یه گلدون بزرگتر می گیرم
برای یاس هم همینطور
یاس بانو از وقتی زمزمۀ گلدون نو رو شنید
از ذوقش پر از گل شد
در آن واحد پونزده تا گل داد
حالا دیده که این حرفا شایعه ای بیش نبوده یه کم قهر کرده
یه کم منتش رو بکشم درست میشه

از دیروز هم رفتم تو فکر پرورش درخت نارنج
دلم خوشه ، نه؟
نظر؟