Sunday, February 25, 2007
می دونم از دست دادن پدر چقدر سخته
می دونم دیدن ذره ذره آب شدن پدر روی تخت بیمارستان چه دردی داره
میدونم همۀ دلداریهایی که مردم به آدم میدن؛
همه اش حرفه
این حرفا هیچ کدوم برای آدم پدر نمی شه
باید از دست داده باشی تا عظمت غمش رو درک کنی
این رو الان هم تو می دونی وهم من
ولی می خوام این رو بدونی
که از این سخت تر هم میشه
الان غم از دست دادنه، یه چند وقت دیگه دلتنگی هم بهش اضافه می شه
می خوام بدونی که ما هیچ چاره ای نداریم
جز تسلیم در برابر حقیقت مرگ

دوست نازنینم،
دعا می کنم که خداوند بهت صبر بده
صبری به اندازۀ تمام سالهای باقیمانده از عمرت.
نظر؟
امسال فقط خواجه حافظ زنگ نزده !
نظر؟

  Tuesday, February 20, 2007
آرتین کوچولو
پنج روزشه
چشماش یه رنگی مخلوط از آبی و خاکستریه
-به قول مادر بزرگش کبوده-
با چشمای کبودش
کنجکاوانه این ور و اون ور رو خوب نگاه کرد
یه چند تا خمیازه ای کشید و
تو بغل باباش به خواب رفت
خواب عمیق
بدون توجه به نور و سرو صدای آدمهای دور و بر!
بالاخره
چه جایی گرم و نرم تر و امن تر از آغوش پدر ؟
نظر؟

  Sunday, February 18, 2007
ساقی نامه آهنگ قشنگیه
روی پیانویی که سالها کوک نشده بود
با دستهای خشکی که یه ساله تمرین نکرده
این نوای پر احساس و جادویی
اشک دو سه نفر کانادایی رو درآورد!
نظر؟